کاروان از حرکت باز می ایستد
همراهان خسته از غبار راه،با شوقی سرشار نظاره گر برج و باروى شهر می شوند.جاده به آخر رسیده است
قافله سالار با نواختن زنگ نوید رسیدن کاروانی دیگر از مسیر ابریشم را می دهد
در شهر همهمه ای برپاست
همه بیصبرانه به انتظار کاروان دیار پارس به امتداد جاده خیره شده اند
ایرانیان،سالیان طولانی یکه تاز فرهنگ و هنر بوده اند
از خاور دور تا کرانه ى باختر مسخر هنر ایرانیست
هنر ایرانیان از دیر باز زینت بخش سرسراها و منازل بوده است
هنرى از جنس جریانِ زندگى
ناملایمات روزگار در زمانه اى به آتش میکشدش ولى هنر ایرانى ققنوس وار از خاکستر نا ملایمات دوران بر خواهد خواست
دوباره جانى تازه در شریانهاى هنر پارسى جریان میگیرد
دیر یا زود
ققنوس بر مى خیزد
جریان جامعه اى است بهم پیوسته بر بستر کدهاى صفر و یک بى روح
جامعه اى که در آن هنرمند زاییده ى تخیلش را عرضه میکند و هنر دوست آن را در گوشه و کنار جانش جاى میدهد
در جریان ،هنر هنرمند، در روح و جان هنر دوست جارى مى شود
در زندگى اش جا خوش میکند و روانش را صفا مى دهد